طنین تنهایی

طنین تنهایی
خاک تپید.
هوا موجی زد.
علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند:
میان دو دست تمنایم روییدی،
در من تراویدی.
آهنگ تاریک اندامت را شنیدم:
"نه صدایم
و نه روشنی.
طنین تنهایی تو هستم،
طنین تاریکی تو."
 
سکوتم را شنیدی:
"بسان نسیمی از روی خود برخواهم خاست،
در ها را خواهم گشود،
در شب جاویدان خواهم وزید."

as soon as ......

as soon as ......

 

as soon as Icould speak, Iwas told listen.

as soon as Icould play, they taught me to work.

as soon as I could find a job ,I married.

as soon as I married, came the children.

as soon as I undrestood them , they left me .

as soon as I had learned to live ,life was gone.